به گزارش سینماپرس، خبر اینکه سحر قریشی تصمیم دارد فیلم بسازد، خیلی بیشتر از آنچه کــــه تصــــور مــــیشد، واکنش درپی داشت. این همه واکنش منفی از کجا میآیند؟ هنرپیشهای که از اولین حضورش در یکی از ملودرامهای شبانه تلویزیون ۱۰ سال میگذرد و اولین فیلمش را در ۲۲سالگی بازی کرده بود، بیاینکه تحصیلات قابلتوجه یا مطالعه قابلملاحظهای نهتنها در فن بازیگری یا بهطور کل هنر سینما، بلکه در هر زمینهای داشته باشد، حالا میخواهد فیلم بسازد. این خیلیها را عصبانی کرده و چنین خبری را نمادی از سقوط معیارهای اصیل هنری در ایران و درغلتیدن بیش از پیش سینمای کشور در ورطه ابتذال میدانند. اینکه چقدر احتمال اینکه چنین خبری به وقوع بپیوندد، وجود دارد، مهم نیست.
خود کسانی که بیشترین اظهار تاسف را از قضیه میکنند، خوب میدانند که خیلیها از این جور حرفها زدهاند؛ خیلی از هنرپیشههای سینمای ایران که جایگاهی تثبیتیافتهتر و جدیتر از قریشی داشتند، به اینکه تصمیمشان برای فیلم ساختن جدی است، اشاره کردهاند. حدود هفت سال پیش اکبر عبدی در یک دوره زمانی بخصوص، لااقل در پنج مصاحبه پشت سر هم گفت که میخواهد فیلم بسازد، ولی نساخت. پنج سال پیش رضا رویگری چنین حرفی زد و حتی میگفت فیلمنامه آمادهای هم دارد. شبیه این حرفها زیاد زده شده و کسانی که آن را گفتهاند، نسبت به سحر قریشی اعتبار هنری خیلی بیشتری داشتند و کلا مسیرشان از هر جهت به تحقق وعدهای که میدادند نزدیکتر بود؛ ولی این فیلمها هیچوقت جلوی دوربین نرفتند و احتمالا هم هیچوقت نروند.
از مجید مظفری گرفته تا جهانگیر الماسی و حتی مهشید افشارزاده، خیلی از هنرپیشهها هم تصمیم گرفتند فیلم بسازند و ساختند و اصلا کسی کارهایشان را ندید. البته بودهاند هنرپیشههایی که فیلمهای بهتری ساختند، اما بههرحال سابقه نشان میدهد صرف شناخته شدن یک بازیگر، باعث خواهد شد فیلم او بیشتر از حقش دیده شود و بتواند جریان سینمای ایران را به سمت و سویی خاص ببرد. پس اعلام تصمیم سحر قریشی برای فیلم ساختن چرا اینقدر مهم و واکنشبرانگیز است؟ مصاحبه سحر قریشی با برنامه اینترنتی «دید در شب» که با اجرای رضا رشیدپور پخش میشد، فصل مهمی از موضعگیریها درباره او را بهوجود آورد. رشیدپور از قریشی میپرسد شما تحصیلات بازیگری ندارید؟ و او میگوید «نه متاسفانه ندارم، اما در حال حاضر تایم پیک کاری من (زمان اوج فعالیت من) هست، ولی تصمیم گرفتم بعد از این دوران، کارگردانی بخوانم، زیرا از لحاظ تجربی به درجهای رسیدهام که بخواهم فیلم بسازم و باید علم این کار را هم یاد بگیرم.»
رشیدپور از تحصیلات، مقداری کوتاه میآید و اینبار میپرسد در حوزه بازیگری مطالعه دارید؟ «دروغ چرا، نه. بیشتر سعی میکنم فیلم ببینم و در دورههای عملی بازیگری یا کارگردانی شرکت کنم.» عدهای میگویند شما دیپلم ندارید؛ «اینکه میگن بیسوادم و حتی دپیلم ندارم، شایعه است. شاهد دارم که دیپلمم رو با معدل پایین گرفتم...» هنرپیشهای که همان پنج سال پیش هم گفته بود قصد دارد کارگردان شود، در انتهای برنامه وقتی یکسری تصاویر را نشانش دادند تا دربارهشان نظر بدهد، کوئنتین تارانتینو را که تقریبا معروفترین فیلمساز خارجی در ایران است، نشناخت. بعد تصویر فرانسیس فورد کاپولا را نشانش دادند و باز هم نتوانست بشناسد. رشیدپور برای کمی راهنمایی هم که شده، نام فیلم «پدرخوانده» را برد و قریشی آهی کشید و با تعجب گفت طرف چقدر پیر شده.
بلافاصله معلوم شد با اشاره به فیلم «پدرخوانده»، او فکر کرده تصویر کاپولا متعلق به آلپاچینو، بازیگر آن فیلم است، بیاینکه ذرهای بین این دو نفر شباهت باشد. مردم اسم این حالت را صداقت نمیگذارند و احتیاجی نیست اشاره شود که چه نامی روی آن میگذارند. اینکه چنین فردی تصمیم میگیرد فیلم بسازد، بدون اینکه این فیلم ساخته بشود، خودش وهن هنر فیلمسازی است. شوکی که به ذهنها میآید از این جهت است که «بیچاره هنر فیلمسازی؛ این کار به قدری سبک و بیاعتبار شده که کسی با این سطح دانش و بهره هوشی، خودش را در حد انجام آن میبیند.»
به اینها باید گفت در مورد سحر قریشی تا حدودی حق با شماست. فیلمسازی یعنی کاری که نامهای بزرگی در سینمای ایران انجامش دادهاند و باید اینقدر ابهت داشته باشد که سحر قریشی در هر مصاحبه یا فرش قرمزی هوس نکند بگوید قصد ورود به آن را دارد. اما آیا سحر قریشی تنها نمونه در بین جریانی است که به نماد آن تبدیل شده؟ او از کجا آمد؟ آیا سحر قریشی را میتوان هجمهای بیرون از ساختار سینمای ایران برای تخریب و فروکاست ارزشهایش دانست؟ باران کوثری هم تا سالهای سال فقط دیپلم داشت و بعد از مدتی تصمیم گرفت معماری بخواند. بهنوش طباطبایی در همان سالها که قریشی داشت وارد سینما میشد، در عین اینکه هنرپیشه مشهوری بود، تازه به دانشگاه علمی- کاربردی آمد تا مدرک فوقدیپلم بگیرد. از این نمونهها بسیارند و از چنین افرادی هم بارها شنیده شده که میخواهند فیلم بسازند؛ اما چرا سحر قریشی اینقدر حساسیتبرانگیز شده؟ لابد چون دوز خصوصیاتی که در این زمینه حساسیتبرانگیزند، در او بالاتر از بقیه است. آیا به باقی همتایان قریشی در سینمای ایران هم به نسبت همان دوزی که چنین خصوصیاتی را دارند، واکنش نشان داده شده؟ خانم قریشی چرا اینقدر مهم است؟ چرا فیلمی که او میگوید قصد دارد بسازد و احتمال ساخته شدنش به هیچوجه نسبت به وعدههای اینچنینی و محققنشده افراد دیگر بالاتر نیست، تا این حد شایسته قرار گرفتن در جایگاه نمادین از غلتیدن سینمای ایران به ورطه ابتذال است؟ واقعیت این است که چنین واکنشهایی به سحر قریشی چندان عجیب و نامعقول نیستند. چیزی که سر جایش نیست، واکنشهای دیگری از همین جنس به افراد دیگری از جنس سحر قریشی است؛ آنها هرچند کمتر از قریشی اظهارنظرها و رفتارهایی از این دست داشته باشند، متناسب با همان مقداری که از آنها سرزده هم واکنشی دریافت نکردهاند.
سحر قریشی وقتی در برنامه «دید در شب» حاضر شد، از رئیسجمهور قبلی دفاع کرد. این باعث شد پس از آن، وقتی اظهارنظرهای شاذ و عجیب او در فضای عمومی قرائت میشد، در بین صاحبان این تریبونهای منتقد که امروز از اعلام تصمیمش برای فیلمسازی ابراز هراس میکنند، کسی از او دفاع نکند. کسی نگفت این نظر شخصی اوست و نظر شخصی هرکس محترم است. کسی نگفت او که سیاستمدار و جامعهشناس و فیلسوف نیست و نباید توقع عجیبی از چنین آدمی داشت. اینکه کسی از سحر قریشی دفاع بیجا نکرد، واقعا اتفاق خوبی بود. اما مساله سحر قریشی در همین یک نفر یا چند هنرپیشه دیگر مثل او که از رئیسجمهور قبلی دفاع کرده بودند، خلاصه نمیشود. کافی است جای قریشی را با هنرپیشهای عوض کنیم که برای مرگ گربه خانگیاش با لحن مادران فرزندمرده، متنی را در فضای مجازی منتشر کرد که واکنش گسترده مردم را در پی داشت. آیا شنیدن خبر اینکه او هم میخواهد کارگردان شود، تا این حد واکنش برمیانگیخت؟ ایراد از واکنشهایی نیست که به قریشی صورت گرفته، ایراد از واکنشهایی است که به همتایان او در جبهه سیاسی دیگر صورت نگرفت. اگر این واکنشها بهطور آگاهانه و حتی گاهی ناخودآگاه، گزینشگرانه نبودند و یک برخورد یکدست و فراگیر از طرف تمام طیفهای فکری و سیاسی و اجتماعی با پدیده ابتذال صورت میگرفت، امروز شرایط و اوضاع فرهنگی کشور میتوانست تفاوت محسوسی با آنچه اکنون دارد، پیدا کند.
*فرهیختگان
ارسال نظر